م. میشمست
تقریبا همواره این پرسش که پدیدهی گیرش گچ یا آهک واقعا چیست و چگونه رخ میدهد و یا اصلا شناخت آن چقدر اهمیت دارد؛ نه تنها مورد بیمهری و بیتوجهی مرمتگران بلکه حتی مورد بیمهری متخصصان کانیشناسی هم قرار گرفته است. این نوشتار و نوشتار بعدی به ترتیب به گیرش گچ و آهک از این نظر خواهد پرداخت و تلاش خواهد کرد که اندکی ارزش شناخت این پدیده و درک مناسبتر از آن را، در بستر نگهداشت و مرمت آثار تاریخی و باستانسنجی نشان دهد. نخست به گیرش گچ میپردازم که شناختم از آن، کمی بیشتر از آهک است. در بسیاری از منابع میبینیم که سنگ گچ را به صورت سولفات کلسیم دو آبه تعریف میکنند (همان سنگ گچ قبل از پخت یا ملات، اندود یا گچبری پس از سفتشدن)؛ که در فرآیند پخت یک و نیم ملکول آب خود را از دست میدهد و بهصورت سولفات کلسیم نیم آبه در آمده (همان پودر گچ توی کیسهPlaster of Paris ، که البته همیشه مقداری انیدریت و ژیپس هم به صورت خواسته یا ناخواسته با آن مخلوط است) و سپس در فرآیند گیرش، پس از افزودن آب، با پسگرفتن این مقدار آب ازدسترفته، به صورت سنگ گچ اولیه در آمده و سفت میشود (واکنش ۱).
خوب این یعنی چه!؟ من نمیدانم؛ هر چند که درست هم است!! توضیحات علمیتر لطف میکنند و میگویند که در فرآیند گیرش، بلورهای سوزنی گچ به صورت مخلوطی از سوزنهای درون هم فرورفته، رشد میکنند و درون همدیگر قفل میشوند و گیرش اتفاق میافتد (شکل ۲ و ۳).
هر چند موضوع کمی بهتر شد اما باز هم من با توصیف یک پدیده به این صورت مشکل دارم! جواب پرسش جای دیگری است. بهتر نیست سوال کنیم که: سنگ گچ (ژیپس یا گچ دو آبه) و پودر گچ (بازانیت یا گچ نیم آبه) چه فرقی با هم دارند؟ آیا بهتر نیست که جلوی گیجشدن خود را با شکل سادهی این دو کلمه، که خود را پشت واکنش سادهشدهی ۱ پنهان میکنند و در کلمهی گچ با هم شباهت دارند، بگیریم؟ بهتر نیست از خود بپرسیم آبگرفتن یعنی چه؟ چرا میگوییم گچ در موقع گیرش افزایش حجم دارد و اگر دارد، مقدار این افزایش حجم چیست و مهمتر از آن چرا رخ میدهد ( که من هم هنوز نمیدانم چون نه آزمایشی در این راستا انجام دادهام و نه در مقالاتی که دیدهام کسی گفته است این افزایش چیست– شاید هم هست و من ندیدهام یا جستجو نکردهام- و چقدر است و چرا رخ میدهد؟) و در نهایت، این همه داستان و پرسشهای دانشنما یا شاید دانشورزانهای! که من میپرسم، به چه دردِ نگهداشت و مرمت آثار تاریخی-فرهنگی میخورد!؟
به نظر من یکی از ارزشمندترین و کلیدیترین پدیدهها در نگهداشت و مرمت آثار تاریخی-فرهنگی آسیبشناسی دقیق و مناسب است؛ اما این موضوع چگونه امکانپذیر میشود؟ من فکر میکنم این روند زمانی ممکن است که بدانیم آسیب در ساختار مادی مورد نظر و در بستر معنایی مورد بحث چه مفهومی دارد (اینجا منظور مرمت است) و چگونه میتواند دقیقتر تعریف شود؛ و این روند ممکن نیست، مگر شناخت مناسبی از مادهی تشکیلدهندهی اثر در زمان ساخت آن داشته باشیم تا بتوانیم بگوییم تاثیر زمان و عوامل محیطی چه تغییراتی ایجاد کرده و چگونه این تغییرات رخ دادهاند؛ در نتیجه مجبوریم با کل فرآیند درگیر شویم.
بدون این که بخواهم زیاد وارد جزئیات شوم، سنگ گچ، سولفات کلسیم دو آبه یا ژیپس به عنوان مادهای بلوری با ترکیب شیمیایی سولفات کلسیم دو آبه شناخته می شود که سختی کمی (۲-۱.۵ در مقیاس موس) دارد؛ شبکهی کریستالی فلان را دارد (منوکلینیک پریسماتیک، که این اسم عجیب و غریب به این درد میخورد که میتوانیم آن را در تصاویر میکروسکپ الکترونی ببینیم و بشناسیم، اما نباید فراموش کرد که ژیپس تنها بلور منوکلنیک پریسماتیک موجود در طبیعت نیست! مثلا به راحتی بلور کاملا آشنای کات کبود -سولفات مس شش آبه- هم دقیقا همین شبکهی بلوری را دارد)؛ ۲.۱ گرم ژیپس در شرایط استاندارد اتمسفر و دمای ۲۵ درجهی سانتیگراد، در یک لیتر آب حل میشود؛ چگالی آن فلان قدر است؛ در فلان راستای شبکهی بلوریاش این خصوصیات و در دیگری فلان خصوصیات فیزیکی و شیمیایی را دارد. خوب، چه نتیجهی مرمتگرانهای حاصل شد!؟ هنوز هیچ، چون بهتر است مرمتگران عزیز کمی حوصله داشته باشند!
پودر گچ (همان گچِ توی کیسه که از مصالح فروشی میخریم و بعد از ریختن توی آب سفت میشود) چیست!؟ سولفات کلسیم نیم آبه یا گچ همیهیدارت یا بازانیت (مخلوط با مقداری ژیپس و انیدریت و البته کلی ناخالصی از اکسیدهای آهن گرفته تا انواع رس و ماسه)؛ مادهای با شبکهی بلوری اورتورمبیک با حلالیت ۵.۸ گرم در یک لیتر آب (در شرایط استاندارد، ۲۵ درجهی سانتیگراد و فشار اتمسفر مانند اطلاعات برای ژیپس در پاراگراف قبل). تا اینجا حداقل یک نکته مشخص شد که ما با دو مادهی متفاوت برخورد داریم که دیگر تنها تفاوتشان یک و نیم ملکول آب نیست! حالا دیگر با شبکههای بلوری متفاوت و حلالیت متفاوتی در آب برخورد میکنیم؛ خصوصیات فیزیکی، شیمیایی و مینرالوژیکی بین این دو ماده فرق دارد؛ و نکتهی مهمتر اینکه حلالیت این دو ماده در آب متفاوت است؛ که همین موضوع میتواند پدیدهی گیرش گچ را بهتر از قبل توضیح دهد؛ یا پژوهشهای منجر به شناختِ دلایل افزایش حجم گچ در مرحلهی گیرش یا تَوَهم بودن آن را نشان دهد؛ اما چگونه؟ بسیار راحتتر از قبل اما نه هنوز کاملا شفاف!!. پودر گچ (که بیشتر آن بازانیت یا همان گچ نیم آبه است) را که در آب میریزیم به مقدار مشخصی در آب حل میشود (۵.۸ گرم در لیتر) و سپس بلورهای ریز ژیپس که حلالیت کمتری دارند رسوب میکنند. این فرآیندِ پیوسته و به شدت سریع، پایهی توضیح و تشکیل بلورهای سوزنی و درهم فروروندهی گچ است (تصویر ۲ و طرح ۱) که در تصاویر میکروسکپ الکترونی دیده میشوند (خود این سوزنهای منوکلنیک پریسماتیک عزیز هم دردسر خودشان را دارند که باید درک و شناخته شوند و البته در این نوشتار فرصتش نیست). حالا ما مرمتگران عزیز چند سالی است از این راه، هی تلاش میکنیم تا کلی اطلاعات از این رهگذر بهدست بیاریم، غافل از این که ره دراز است و قلندر بیدار!!
پرسش بعدی: اگر ما میتوانیم شکل منوکلنیک پریسمایتک ژیپس را با میکروسکپ الکترونی ببینیم آیا میتوانیم فرم اورترومبیک گچ نیم آبه را هم در تصاویر اِس ای اِم ببینیم؟ پاسخ منفی است تا حدی! چرا؟ چون داریم به اندازهی بلور و تفاوت این اندازه و بیشینهی اندازهای که در تصاویر اِس ای اِم دیده میشود و اصلا فرآیند تشکیل بلور بیتوجهی میکنیم. خوب پس چطور میشود این موضوع را فهمید؟ نیاز به ایکس آر دی است (هرچند که همین امروز داشتم به این نتیجه میرسیدم که تفسیر ایکس آر دی هم عجب فاجعهای هست!)؛ چرا؟ ساده است، چون اگه یادتون باشه بلورهای ژیپس، وقتی توی آب ریختیدشون، از محلول تشکیل شدند اما بلورهای بازانیت برای تشکیل از فاز محلول رد نمیشن و درنتیجه بیکران ریز بلورتر از این هستند که بخواهند با اس ای ام دیده بشن (به همین دلیل هست که احتمالا بلورهای گچ اتوکلاو اونقدر درشت هستند). خوب ایکس آر دی چه کار می کنه این وسط!؟ اونم ساده است، با ایکس آر دی میشه بلورهایی که کمی درشتتر از شبکهی واحد بلور باشن رو شناسایی کرد؛ اینجوری بگم که بلورهایی فوقالعاده ریزتر از اونچه که تو میکروسکپ الکترونی میبینیم رو میشه با ایکس آر دی شناخت.
خوب برگردم به سوالهای اولیه: این همه داستان به چه درد مرمت میخوره؟ جواب: به این درد که اینجوری میتونیم بفهمیم که باید در ساختار یک گچبری بیشتر با بلورهای منوکلنیک پریسماتیک با فلان شکل مشخص برخورد کنیم؛ میفهمیم که فقط با تصویر اس ای ام نمیشه گفت که اصلا این بلور منوکلنیک، گچ هست یا نه! و باید ایکس آر دی یا یک آنالیز کانیشناسانه یا شیمیایی دیگر هم حتما کنارش باشه تا بشه نظر مناسبی داد. از تغییرات شکل بلورهای مشاهدهشده به شناختی تقریبی از فرآیند ساخت میتونیم برسیم و اگه تغییراتی در گچ اتفاق افتاده که دیگر بلورها شبیه حالت اولیه نیستند، آنها را درک کرده و ببینیم آیا این تغییر میتونه به ضعیفشدن ساختار مادی یا تغییر شکل ظاهری منجر بشه یا نه؟ آیا این تغییرات در شکل بلورها، نتایج بصری و زیباشناسی خارجی در پی داره؟ و اگر جواب مثبت هست چطور میشه این تغییرات رو شناخت و اونها رو کنترل کرد. و حتی قدمهایی بسیار بیشتر؛ چه مادهای به عنوان مادهی مرمتی یا استحکامبخش با چه مشخصات فیزیکی و شیمیایی میتونه چه تاثیری بر این بلورهای سالم یا آسیبدیدهی گچ (ژیپس) بذاره؟ موضوع در هر قدم میتونه پیچیده و پیچیدهتر بشه؛ اما این پیچیدگی نباید باعث ترس ما و حذف صورت مساله بشه.
سلام
مطلب خوبی بود و چند سوال پیش آورد.
نخست اینکه چه چیزی در گچ برای یک مرمتگر مهمه؟ خوب شاید بگیم ویژگی های زیبا شناسانه و خواص فیزیکی و شیمیایی از دست رفته برای باز گرداندن آنها به شرایط مساعد.
بجز ماجرای تشخیص تغییرات مینرالوژی که عمدتاً بر تغییر ساختار شیمیایی – فیزیکی تاکید داره(SEM-XRD اینجا کاربردی اند ) با چه مقیاسی از تغییرات خواص مکانیکی گچ تاریخی مطلع می شیم؟ آیا همین که دیدیم پوسته شده یا طبله کرده یا رنگش پریده و… ( که خودتون بیشتر میدونین) میتونیم بگیم خوب پس حالا نیاز به استحکام بخشی داره و شروع کنیم به اعمال ماده استحکام بخش تا هر چه خورد؟ یا اینکه حدی از مقاومت مکانیکی و ایستایی هست که می تونیم باهاش کنار بیاییم و ازش چشم پوشی کنیم(حد(۱) نیازمند حفاظت) و آن حدی که نیاز داره به اقدامات مرمتی(حد(۲) نیازمند به مرمت) رو در یابیم
نکته دیگر اینجاست که چطوری این حد (۲) رو بفهمیم و تشخیصش بدیم (چون توصیف اشخاص از آسیب متفاوته و فعلا البته تا جایی که من میدونم خیلی سیستم تشخیصِ تخریب و اثر آن بر روی کاهش مقاومت در اندود ها توصیفی، ظاهری و چشمیه)
سپاس
سلام
پرسش ها رو خوشبختانه یا متاسفانه، من دوست دارم خیلی ریشه ای ببینم! ویژگی زیبایی شناسانه یعنی چی و خودش رو کجا نشون می ده؟ من می گم تو ساختار مادی.
وقتی می گیم رنگ پریدگی یعنی چی؟ وقتی می گیم پودری شدن و طبله کردن چطور؟ به قول شما مقیاس کجاست؟ من با این توصیف اشخاص مشکل دارم. وقتی تعریفها خصوصا از پدیده های مهمی مثل آسیب شناسی ها استاندارد نشن این مشکلها پدید می آن؛ و از اون ور نحوه ی برخورد رو هم سخت می کنن.
پرسیدید چه چیزی در گچ برای مرمتگر مهمه؟ من می پرسم مرمتگر می خواد چی کار کنه و چرا داره مرمت می کنه!؟ اگه اینو نفهمه خودش هم نخواهد دونست که با گچ مورد مرمت می خواد چیکار کنه.
از پیچیده کردن موضوع می گذرم و جوابها رو کمی صریح تر و در مورد گچ می گم. برای من به عنوان مرمتگر این مهمه که تا حد ممکن( امکانات موجود) شکل ظاهری و ساختار مادی اولیه بدون افزودن ماده ی بیرونی حفظ بشه. اما اگه این کار غیر ممکن هست مثل نمونه ی گچی که در اثر رطوبت پودری شده اونوقت ماده ی استحکام بخش رو ترجیح می دم به تعویض کل ماده ی قدیمی و در نهایت اگه باز هم این روند نتونه جلوی تخریب مکانیکی بخشهایی رو بگیره که به این قطعه وابسته هستند؛ ماده ی تاریخی رو با ماده ی جدید جایگزین می کنم(کمی نمونه ی تاریخی اگه شد نگه می دارم!).
پایین صفحه د ررابطه با عنوان نوشته تازه این ۶۳۳ چیه
مربوط به عنوان همین مطلب بود که اصلاح شد. ممنون که تذکر دادین و امیدواریم این روند رو ادامه بدین
سلام
مسلم عزیز کمی ادامه بدیم شاید به جاهای بهتری برسیم.(به علاوه هدف این دورهمی هم همینه)
من هم با حفظ ساختار مادی به منظور بقا جنبه های زیبا شناسانه و…( اینجا خیلی چیزهای دیگه هست که با نگهداری از ماده اثر حفظ میشه) موافقم.
اگر از این موارد رنگ پریدگی، طبله و پودری شدن.تا حالا تعریف استانداردی جایی ارائه نشده؟ آیا میشه چنین مواردی رو تعریف استاندارد(البته استاندارد ملی، ما با بقیه جاها کاری نداریم) کرد و بهش حدها یا مقیاس هایی داد یا خیر؟ مثلا پودر شدگی درجه ۱(یعنی له له)، پودر شدگی درجه ۲(خیلی له) و کمی له … ؟:)
و دیگر اینکه حد ممکن(با امکانات) که خودش رو حفظ میکنه کجاست؟ (فکر کنم حد نیازمند حفاظت واژه بهتری باشه چون همین حد میتونه بدون حفظ شرایط معمولی به حد نیازمند مرمت تبدیل بشه).
سپاس
بازسلام
مهدی عزیز، بی تردید این دورهمی همین فایده کمینه ی رو داره که بحث کنیم. اول بذار بگم که من با این ملی شدن ها مشکل دارم! پس به استاندارد ملی یا منشور ملی و… کاری ندارم؛ گچ گچه! چه فرقی نداره؛ اما من با توجه به مطالعه ی اندکی که داشتم(و تلاش می کنم داشته باشم) هنوز استانداردی ندیدم. ما اینجا به یک نکته توجه نکردیم، نکته ای که جناب صیاد عزیز هم اشاره کردند. اصلا می شه گفت این پودری شدن یعنی چی؟ بله ماکروسکپی یا به قول تو از لحاظ ظاهری هر کسی به یه چیزی می گه پودری شدن؛ اما خوب گمونم سر این نکته توافق باشه که وقتی یه ملات یا اندود یا گچبری پودری شده که وقتی دست به اش می زنیم می ریزه؛ خوب من می پرسم چه اتفاق شیمیایی، فیزیکی یا کانی شناسانه ای افتاده که می ریزه؟ یا اونجوری که آقای صیاد دوست داره، با چه ماده ای سر و کار داریم وقتی به گچ پودری شده دست می زنیم. آنالیزها به ما چی می گن!؟ یا بهتره بگم چه آنالیزی چی میگه؟ ایکس آر دی می گه: ژیپس داری چه قبل پخت چه بعد از گیرش و حتی چه بعد از پودری شدن!! خوب ایکس آر اف چی می گه، کلا تعطیل! می گه: تری اکسید گوگرد داری و اکسید کلسیم داریم! آنالیز اِی دی ایکس(همون که با اِس ای اِم عموما همراهه) چی می گه؟ جوابش مثل ایکس آر اف هست، چیز به درد بخوری واسه این منظور نمی گه؛ می بینیم که نتیجه ای حاصل نمی شه. پس چطور توصیف آسیب شناسانمون رو بیان کنیم! جواب اینه. با کمک دیدن بلورها و تغییراتشون با تصاویر اس ای ام. اتفاقی که افتاده باز تبلور بلور های ریز، روی سطح بلورهای درشت هست و خروج مقدار زیادی از اون ساختار سوزنی در هم فرورفته و فشرده که گیرش گچ رو سبب می شد. خوب که چی؟ یعنی باید این فضاهای خالی رو پر کرد اگه می خوایم نریزه!
برای سوال آقای صیاد که آیا باید برای آسیبها متفاوت مواد متفاوتی استفاده کرد؛ هنوز جوابی ندارم! چون اصلا پدیده رو ماها هنوز درست نشناخته ایم. من دو تا یه سه تا توصیف ساده از تغییرات و ساختار بلوری رو بیان کردم(البته در موج استفاده از اس ای ام برای گچ هم من بی گناهم!) و طبق اونها می تونم بگم که ما هنوز نه ساختار رو خیلی خوب می شناسیم و نه درست چسبهایی رو که استفاده می کنیم می شناسیم. هرچند که خیلی جسورانه است که هر چسبی رو به هر ماده ای بزنیم اما گاهی گریز ناپذیره.با توجه به سطح انرژی صفحات بلوری مختلف گچ و اینکه آب بهتر به صفحه ی (۰۱۰) متصل می شه شاید چسبهای معلق تو آب بهتر عمل کنن. ( باز الان اون استاد عزیز می تونه به من بگه بازم که گفتی پریمال بزن پس چه فرقی کرد!!!) فرقش اینجاست که من می تونم با این همه داستان یه سری حدس هم بزنم که شاید جناب صیاد عزیز دوست داشته باشه. مثلا بگم اگه نسبت به شرایط می خوای حتما پارالوئید بزنی، پارالوئیدت رو تو اتانول حل کن. چون امکان اینکه مثل آب عمل کنه بیشتره.
طبیعت بی طرف هست، براش اهمیتی نداره که اثر حفظ بشه یا نه، این ما هستیم که یه تغییر رو به آسیب تعبیر می کنیم؛ پس باید تعبیرمون درست، منطقی، قابل آزمایش و تکرار باشه تا بتونیم باهاش درست برخورد کنیم.
اگه دیدیم داره یه گچبری می ریزه به خاطر این که چشممون و دستمون می گه این گچبری پودری شده، سریع باید استحکام بخشی اش کرد. حتی اگه شده با پارالوئید حل شده تو استون!! چون ظاهر اثر مهمه. حالا اگه وقت داشتیم. آزمایشگاه داشتیم. پول داشتیم؛ خب بهتره آروم آروم این پدیده ها رو بشناسیم و قابل اندازه گیری شون بکنیم تا برای کار بعدی دستمون بازتر باشه.
مرسی از مسلم (سخته که بگم آقای میش مست) بخاطر جواب. پس گچی که پودری شده بخاطر تغییر در ساختار بخشی از بلورهای سوزنی هست که روی بلوزهای سوزنی باقیمانده دوباره متبلور شدن، و با فرم بلوری متفاوت؟ (چون در این زمینه اطلاع چندانی ندارم تکرار کردم که اشتباه برداشت نکرده باشم). درست فهمیدم؟
با توجه به مطلبی که واسه مواد استحکام بخش گفتی، پس اگر دنبال ماده ای خوب برای این مشکل باشیم، بهتره دنبال مواد محلول در آب باشیم. آیا این به میزان نفوذ ماده استحکام بخش هم مربوط هست؟ یعنی اگر مجبور شدیم از پارالوئید محلول در استون استفاده کنیم، این احتمال وجود داره که میزان نفوذش کمتر از درگیرکردن تمامی بخش آسیب دیده باشه؟
و مورد دیگه اینکه آیا این امکان وجود نداره که بشه به شیوه ای غیر استحکام بخشی خاصیت گچ اولیه رو به بخشهای آسیب دیده برگردوند؟ برای ملموستر بودن نظرم و بدون لحاظ کردن تفوت ماهیتی این دو مورد، به کاری که آقای پورشیروی در مورد لعاب کرده بود اشاره میکنم.
جناب میش مست (مسلم)، خوشحالم که بعد پایان نامه ای که این موج جدید فن شناسی گچ با اس ای ام فزونی گرفت، بالخره مطلبی نوشتی (نوشتین) که بحث مربوط به استفاده از این شیوه رو به حفاظت و مرمت نزدیکتر کنه. نمیخوام بگم که نزدیک نبوده، بوده اما … . اصل اینه که الان (حداقل توی ذهن خودم) بصورت تئوری میتونم با انجام این آزمایشها کنار بیام.
توی این نوشته و نوشته ی قبلی مشخص کردی که قراره بشتر در مورد گچ بنویسی و ممکنه سوالایی که میخوام بنویسم جزء مواردی هست که بخوای بعدا بیان کنی. اگر اینطور هست پس جواب رو هم بزار برای همون زمان و اگر نه ممنون میشم راهنمایی کنی.
1- چون آقابی رازانی هم به مسئله ی پوردی شدن اشاره کرده بود میشه بگی از نظر فنی (شیمایی و فیزیکی) آیا وقتی گچ، بعد از استفاده، پودری میشه باز هم یکی از این دو مورد هست که توضیح دادی یا چیزی هست سوای اینها؟ یعنی سنگ گچ میشه یا میشه مثل گچ ساختمونی که مصالح فروشی ها دارن؟
2- بر فرض اینکه با تصاویر میکروسکوپی و آزمایش فهمیدیم که گچ دچار آسیب شده (فرم بلوری تضعیف شده) و باید تقویت بشه، میخوام بپرسم آیا برای هر نوع آسیبی که از نظر ساختار میکروسکپی به گچ وارد میشه، باید ماده ای خاص استفاده کرد؟ و اگر جواب مثبت هست میشه نمونه هایی رو مثال بزنی؟
مرسی و موفق باشی
باسلام
با اجازه از بزرگان، ببخشید من شاید اول کار مرمت باشم اما این را میدانم که هنوز در شرایط حاضر هم در استفاده از گچ اشکالاتی هست .من فکر میکنم اگر بشود. راهی برای ایجاد استحکام بیشتر در گچ پیدا کرد تا کمتر آسیب ببیند. شاید چه بهتر است ما قبل از لایه بستر روی موادی که در زمان لایه آستر و تکیه گاه استفاده می کنیم تغیراتی دهیم .شاید بتوانیم جلوی آسیب های بعدی را بگیریم.
اینجا به نظرم بزرگانی وجود ندارند! همه داریم با هم بحث می کنیم دیگه، مگه نه؟ اما در مورد پرسشتون: چند تا نکته اینجا خیلی مهمه که باید دقت کنید؛ گچ با استحکام می خواید چیکار!؟ تو مواد تاریخی ما با مواردی برخورد می کنیم که ضعیف هستن، ضعف تکنیکی و مادی دارن و … باید این مواد و ضعف ها و دلایل ضعف رو بشناسیم و با توجه به شرایط محیط و هدفمون اثر رو تحلیل کنیم و راه حل حفاظتی یا مرمتی ارائه کنیم. گچ با مقاومت بالای رطوبتی یا مکانیکی که وجود داره و خیلی هم چیز پیچیده ای نیست؛ مثلا گچ مرمری رو اگه جستجو کنید به ماده ای می رسید که مقاومت بیشتری داره و دیرتر آسیب می بینه( فعلا همون تعاریف رایج از آسیب رو قبول کنید تا بعد در موردشون بحث کنیم). یا یه مثال راحت که بتونید خودتون به راحتی تجربه اش کنید. با آب کتیرا رقیق(۱۰% کافیه) ملات گچ بسازید، دیرگیر هست اما عجیب محکم می شه.
در مورد پودری شدن دوستان عزیز اجازه بدید با توجه بحث گسترده ای که داره مطرح می شه تو یه پست دیگه با تصویر توضیح اش بدم. گمونم اونجوری بشه راحتتر در موردش حرف زد. از طرف دیگه دلم می خواد اول این مطلب رو که گیرش گچ و آهک شروع کردم کامل کنم و در مورد آهک هم بنویسم هر چند نمی دونم کی وقت کنم که این کار رو انجام بدم؛ اما می دونم که انجامش می دم. بعدش برمیگردم سراغ دوست عزیز گچ!
سلام
برای اینکه بتوانیم معیاری قابل فهم و تفسیر از هر چیز(مثلا میزان آسیب) به دست دهیم تا درگیر توصیف های گوناگون و شاید غیر همسان نشویم، نیازمند تلقی یکسان از مفاهیم هستیم در این صورت پای روش های هم سان برای دست یابی به واحدها، اندازه ها و مقیاس های کمی قابل اعتماد وسط می آید. که این شاید همان معنی استاندارد است (که ملی یا بین المللی بودنش جای خود را دارد)
از این رو به دنبال چنین آزمونی می گشتم که این خصوصیات را داشته باشد و بتوان در مواردی مانند گچ از آن استفاده کرد:
ارزان قیمت باشد، پرتال با میزان نمونه برداری کم(یا اصلا بدون نمونه برداری) باشد. غیر مخرب باشد،نیاز به اپراتور ویژه نداشته باشد، خواصی را بسنجد که بتوان به صورت علمی آنها را تعمیم داد و قص علی هذا ..
فعلا باید به همان گزینه “چشم آموخته” که البته برخی ویژگی ها را ندارد اما فعلا مناسب است اکتفا کنیم تا ببینیم در آینده چه خواهد شد.
یک نکته به دوستان که سوال می پرسند و دوستانی که همکنون جواب می دهند یا بعدا جواب خواهند داد متن زیادی باعث می شود رشته کلام از دست هر دو نفر و حتی مخاطب خارج شود. پس اگر کوتاه نویسی کنیم مباحث بهتر جلو می روند.
مسلم عزیز سپاس که وقت میذاری و پاسخ میدی
با نظر رازانی عزیز در مورد طولانی شدن موافقم. کل بحث هم برای خوانندگانی که احتمالا در آینده به ما ملحق می شوند تعقیبش سخت می شود. به قول “مرگ یزدگرد” باید فکر آنان هم بود که از پی ما می آیند. مسلم جان تا اینجای مباحث بسیار مفید و جالب بود، به امید تداوم بحث.
با سلام خدمت همه عزیزان
با اینکه دوستان مرمت آثار جمع اصلی این بحث و نظرات هستند و من شاید به نوعی غریبه باشم، ولی چون بسیار بسیار از مطالب و نظرات و بحث دوستان بهره بردم و از طرفی مطالب و مباحث مربوط به مصالح تاریخی بعنوان نقطه ارتباطی نزدیکتر با مرمت بناست،حداقل وظیفه دیدم تشکر کرده باشم. آقای میش مست عزیز امیدورام مباحث ادامه پیدا کند.
ممنون جناب رحیم نیا. از لطف شما سپاسگزاریم.
سلام بر مسلم عزیز
من هم سوال دارم
بعضی جاها که اندود گچ بر سطح دیوار کار شده آسیبی را میشه دید که یکم برای من عجیبه
یک مثال میزنم: در سقف نمازخانه کلیسای وانک لایه بستر گچی از لایه آستر جدا شده بود و حدود ۱۰ سانتی متر اومده بود جلو. بدون هیچگونه ترک یا شکستگی. استحکام اون هم مثل بقیه قسمت ها بود یعنی اصلاً سست یا پودری نشده بود.دلیل این آسیب هم رطوبتی بود که از سقف نفوذ کرده بود.
سوال: چرا با نفوذ رطوبت از پشت، لایه بستر گچی سست و پودری نشده است؟با توجه به نوشته های شما باید سر بلورهای سوزنی گچ در آب حل شود و با تشکیل بلورهای ریز بر روی آن باعث ایجاد فضای خالی شود که منجر به پودری شدن خواهد شد؟(رطوبت در طول چند سال بقدری نفوذ کرده بود که در بسیاری از قسمت ها گچ طبله کرده بود)
سوال:حدوداً در ۳۰ سانتی متر طولی، ۱ سانتی متر به سطح گچ اضافه شده بود بدون اینکه از قطر اون کم بشه (همون جا بررسی کردم).چه تغییر ساختاری رخ داده که سطح گچ کش آمده و اضافه شده بدون اینکه از استحکام اون کاسته بشه؟
سلام یاسر جان
همونطور که خودت می دونی هنوز هیچ کار مرتب و طبقه بندی شده ای در مورد ساختارهای گچی تاریخی انجام نشده و در نتیجه نسخه پیچیدن یا بدون آزمایش، تفسیر کردن یک اتفاق، کار درستی نیست؛ اما تلاش می کنم تا حدی که به ذهنم می رسه و با توجه به بقیه ی نمونه هایی که دیده ام، جواب مناسبی بدم.
در مورد جدا شدن لایه ی اندود گچ از لایه ی زیری: همونطور که خودت هم گفتی و توصیف کردی عامل آسیب رطوبت بوده که بین دو لایه فاصله انداخته. اول می پرسم این جدا شدن یعنی چی!؟ به نظرم جواب اینه که حتما یه اتفاقی اون وسط افتاده که این لایه جدا شده! یعنی شاید اون پودری شدن و آسیب رطوبتی در مرز بین دو لایه اتفاق افتاده( که فکر کنم در این مورد با من موافقی) خوب پس تو یک مرحله ما هنوز هم احتمالا پودری شدن رو داریم اما پشت لایه ای که از بیرون دیده می شه. اما اینکه چرا این بلا سر سطح بیرونی نیومده!؟ چند تا فرض می گیرم که باید تو محل بررسی بشه و اینجوری نسخه پیچیدن من کار درستی نیست، اما خوب دیگه…۱. شاید این جدا شدن چون در ارتفاع بوده در اثر وزن لایه اتفاق افتاده اما در چون هنوز استحکام لایه خوب بوده کامل نشکسته و نیمه وصل مونده، این نیمه وصل بودن سرعت تبخیر رطوبت پشت رو زیاد کرده و کمی آسیب رطوبتی رو کاهش داده!!( پدیده ی تشکیل بلورهای ریز رو در همون مقیاس خیلی ریز ببین؛ می تونه در حد یه لایه ی نازک باشه یا پیشرفت کنه و کل بافت رو دواغون کنه)
از طرف دیگه شاید همون رطوبت مقداری نمک رو به سطحی رسونده که می گی سفت مونده و همونجا اونها روی سطح گچ رسوب کرده اند. خود این پدیده فکر کنم گاهی استحکام سطحی رو می بره بالا تا قبل اینکه دوباره رطوبت بیاد و نمک رو راه بندازه.
سوال دومت رو نفهمیدم که ۱ سانتی متر به سطح گچ اضافه شده یعنی چی !! از کجا می گه به سطح اضافه شده؟
سلام دکتر
وقتی لایه گچ که بصورت تخت کار شده، طبله بکنه و بیاد جلو، به سطحش اضافه میشه.
یعنی مساحت قسمت طبله شده از قسمت تخت، بیشتره.
زمانی که لایه گچ بر روی لایه گل یا کاهگل اجرا شده باشه و رطوبت به این لایه ها برسه، لایه گلی متورم میشه و باعث طبله شدن لایه گچ میشه. اگر رطوبت به اندازه کافی باشه و سرعت طبله شدن پایین باشه، گچ طبله شده ترک نمیخوره. در غیر این صورت این لایه دچار ترک خوردگی و یا شکستگی میشه. در هر صورت به مساحت لایه گچ اضافه میشه. جالب اینجاست که این تغییر قابل برگشت نیست، یعنی نمیشه مساحت گچ را به حالت اول برگردوند، مگر اینکه مساحت اضافه شده بسیار ناچیز باشد.
سلام به یاسر عزیز
در مورد بخشی که گفتی بدون تغییر قطر، به سطح گچ اضافه شده بود سوال داشتم. اگر اشتباه نکرده باشم و منظورت از قطر ضخامت باشه این سوال برام پیش اومده که این بخش جدا شده بوده. یعنی تونستی ضخامت همه بخشها رو بگیری. و اگر اینطور نبوده آیا این امکان وجود داره که تغییراتی نامحسوس در ضخامت ایجاد شده باشه؟
مرسی
سلام دکتر
با یه خط کش بصورت خیلی ساده ضخامت چند قسمت طبله شده را اندازه گرفتم بعلاوه اینکه در اطراف اون قسمت، جاهایی که فقط ترک خورده بود و ضخامتش قابل اندازه گیری بود این کار را انجام دادم، همه اندازه ها مثل هم بود.
یک کار آزمایشگاهی دقیق انجام نشد. شاید اختلاف ضخامت در حدی بوده که با خط کش و با چشم غیر مسلح دیده نشده.
قبل از اینکه این اندازه ها را بگیرم، فکر میکردم جاهایی که طبله شده و جلو آمده، چون به سطحش اضافه شده پس باید از ضخامتش کم بشه، ولی ظاهراً اینطور نبود.
دستت درد نکنه بخاطر توضیحات کامل و دقیق. حالا منتظر میمونم تا مسلم مطلب جدید در مورد آسیب گچ رو بزاره شاید بهتر بتونم چگونگی این اتفاق رو مجسّم کنم. (اینو یادم رفت بگم که من هنوز مدرک نگرفتم، پس ….).
یه سوال دیگه هم دارم
دلیل انعطاف پذیری اندود گچ چیست؟
مثال میزنم: لایه بستر گچی سقف گنبد بقعه سیدرکن الدین یزد را حتماً دیدی. یه لایه با قطر ۱ تا ۲ میلی متر. بسیار نازک. در قسمت هایی از اون، لایه گچ مثل یک مقوا از زمینه جدا شده بود که اندازه اون حدود ۲۰ تا ۴۰ سانتی متر بود که در بعضی قسمت ها تا ۱۰ سانتی متر از بدنه جدا شده بود. با انعطافی که داشت ما تونستیم اونها را به حالت اول برگردونیم بدون اینکه بشکنه یا ترک بخوره. (گچ اون کشته نبود، گچ تیز اجرا شده بود)
اما در مورد انعطاف پذیری گچ؛ اگه یادمون باشه که چه حجم زیادی از بلورهای ریز کنار هم نشستن و کلی هم فضای خالی وسطشون هست و آب هم می تونه راحت با بلورها پیوند موقت ایجاد کنه، کمی نرم و منعطف بودن چیزی خیلی عجیبی نیست. توی این انعطاف که ما ماکروسکپی داریم می بینیم هیچ بلوری از خودش انعطاف نشون نمی ده، کج نمی شه یا نمی شکنه؛ بلکه به نظر من با کمک کمی رطوبت و فشار ما درگیری بین ریز بلورها رو با همدیگه و فضاهای خالی بینشون کمی جابجا می کنیم. یادمه یکی از بچه های زابل (خانم صفی پور) هم تو پروژه ی پایان نامه اش لایه ی گچبری اش که حدود ۱ سانت قطر داشت و طبله کرده بود رو با رطوبت و فشار تدریجی در طول چندین روز بدون شکستن برگردوند سر جاش.
سلام مسلم
راستش این سوال منم بود، خوب در مورد برگردوندن لایه های طبله کرده با کمک رطوبت و فشار تدریجی قبل از بررسی های میکروسکپی اخیر هم اینکار انجام میشد و خیلی ها از این استفاده کردن بدون اینکه بدونن چه اتفاق میکروسکپی ای افتاده. اما با توجه به ضخامت کمی که یاسر بیان کرده بود و میزان انحنای اون لایه، هم خود اتفاق و هم برگردوندنش به حالت اول باورش سخته (یعنی کار یاسر و همکاراش تعریف داره). ولی توی متن پاسخت به «کمی انعطاف و نرمی» اشاره کردی. با توجه به چیزهایی که نوشتی و نوشتن و شاید همه دیدیم، این سوال رو دارم که شاید به مرمت زیاد ربط نداشته باشه. آیا میشه با صبر و حوصله یک لایه گچ رو مثل یک ورق فلزی به فرم دلخواه شکل داد؟ میخوام ببینم آیا این انعطاف و بازی کردن بلورها در حضور آب و فشار میتونه تا این حد پیش بره؟
مرسی
سلام
در این مورد موافقم که برگردوندن بدون توجه با ساختار بلورها و غیره انجام می شه و یه روند تجربی هست؛ توضیح من فقط احتمال این که چطور این کار امکان پذیره بود رو گفته بود و شاید هم اشتباه کرده باشم و دلیل چیز دیگه ای باشه! اما در مورد سوال غیر مرمتی حامد: مقایسه اش با فلزها به نظرم خیلی منطقی نیست چون ساختار شبکه ای فلزات به اشون اجازه ی چکش خواری و شکل پذیری می ده که کمتر جای دیگه ای دیده می شه. با پلیمرها هم نمی تونم مقایسه کنم، اما شاید برای بهترین مثال باید کلی مقیاس رو تغییر بدم و یه دیوار خشتی رو مثال بزنم که در طول زمان می تونه آروم آروم کج بشه اما ترکها کوچیک بمونن و توی قسمت مقابل کج شدگی پدیدار بشن. فضاهای خالی بین خشتها، ملات و حضور آب هم به این فرآیند بی تردید کمک کرده. شاید همین اتفاق در حد میکروسکپی توی گچ هم می افته. شاید بشه تغییر شکل اعمال کرد اما نه شبیه فلز.
ممنون بخاطر پاسخ. یعنی در اینگونه موارد (طبله کردن و برگردوندن به حالت اول)ایراداتی به ساختار میکروسکپی (منظورم ترکها و .. که اشاره کردی هست) لایه گچ وارد میشه ولی چون شخصی مثل من نمیتونه این تغییرات رو ببینه، تصوری مبنی بر امکان جابجایی بلورها براش بوجود میاد. اگر درست یادم مونده باشه همچین توضیحی (از نظر عملی) رو مهندس عابد برای برگردوندن بخش متورم شده کاغذ (بخاطر قطره آب) به حالت اولیه بیان کرد. یعنی با اعمال فشار و حرارت از نظر ظاهری مثل سایر بخشها میشد ولی از نظر ساختاری نه. آیا اینو میشه با اون مقایسه کرد؟
اینجا دچار دردسر معنای آسیب برای ساختار گچی می شیم. مثالی که من در مورد دیوار خشتی زدم اونقدر بزرگ بود که به تغییرات می تونستیم بگیم ترک؛ اما گمون نکنم این اصطلاح برای مورد گچبری طبله کرده مناسب باشه! یه سری بلورها جابجا شده اند و یا شاید تو همون مقیاس برای جابجا شدن هم در یه تعدادی شکسته باشند؛ اما تعداد شکسته ها یا فضاهای خالی جدید ایجاد شده اونقدر کم هست که از نگاه ماکروسکپی هیچ اتفاق نامناسبی نیافتاده(اگه حرفم متناقض با نوشته های قبل به نظر می رسه معذرت می خوام! اینجا هم می گم شاید چون دارم بدون بررسی و رو هوا حرف می زنم اینجوری می شه، هرچند به همین راحتی هم نمی شه اینو بررسی کرد.)
فکر می کنم توصیف من با مثالی که مهندس عابد زده هماهنگی داره. در پست بعدی کمی به آسیب شناسی ساختارهای گچی می پردازم تا بیشتر وارد این دردسر بشیم.
ممنون از اطلاعات مفیدتون، دمتونم گرم که “ذکات علمتون” رو دارید میدید، ای کاش همه ی دوستان مرمتی این فعالیت رو انجام و ادامه بدن، از شمام خیلی زیاد ممنون دکتر میش مست
در ضمن “حامد صیادشهری” تو مدرکت رو بگیری یا نگیری از نظر هممون همیشه دکتری، پس دیگه نگو … .