یکی از موضوعاتی که گاه و بیگاه در محافل مرمتگران و اصحاب میراث فرهنگی مورد اشاره قرار میگیرد، مساله لزوم تدوین منشور ملی مرمت است. این مساله بهویژه از آن جهت مورد توجه نگارندهی این متن است که با مسالهی منشور ملی به چند طریق میتوان برخورد نمود. در اینجا سعی میشود تا این مباحث در قالب چند مورد سوال و پاسخهای احتمالی آنها ارائه شود. خوب است که دوستان هم نظرات خود را مرقوم بفرمایند و اشتباهات احتمالی را تذکر دهند.
– آیا وجود منشور ملی مرمت یک ضرورت است؟
در برابر این پرسش میتوان به سرعت پاسخ مثبت داد و به متنها و توصیهنامههای بینالمللی بهویژه شعارهای سازمان ملل در مورد جهانی فکرکردن و محلی عملکردن استناد کرد که همواره توصیه میکنند کشورهای عضو نقطهنظرات ویژهی خود در مورد نحوهی اجرای توافقنامههای بین المللی را با توجه به شرایط بومی خود ارائه کنند.
اما اگر از این شیوه تفکر کارشناسمحور اندکی خارج شویم میتوان به قول دانشمندان سنتی کمی «ان قلت، قلت» کرد و مباحثه را پیچیدهتر نمود. با این حساب، این سوال را میتوان اینگونه هم پاسخ داد که بگوییم منشور ملی مثل هر منشور دیگر یک چارچوب است که شیوهی بازی را مشخص میکند مثل یک قانون، یک آییننامه و بهعبارتی یک راهنما. با این ترتیب آیا اصولا قانون یا آییننامه و راهنما برای مرمت لازم هست یا نه؟ سپس اگر به سوال پاسخ مثبت دهیم این مساله مطرح میشود که آیا نیازی به آییننامهای ویژه برای مرمت در حوزهی ملی وجود دارد یا خیر؟
پاسخدهندهی فرضی این سوال میتواند به آن از همان ابتدا جواب منفی بدهد و بگوید که مرمت به عنوان یک امر نقادانه و هنرمندانه نیاز به هیچ آداب و ترتیبی ندارد. بنابراین نباید به هیچ چارچوب از پیش تعیینشدهای وفادار باشد. از سویی میتواند بگوید که هر اثر تاریخی به دلیل داشتن ویژگیهای یکتا نمیتواند با آثار مشابه و تجارب قبلی مقایسه شود و چون کاربرد روش قیاسی و یا الگویی و استقرایی در اینجا ممکن نیست لذا طرح آییننامه هم ممکن نیست مگر اینکه برای هر اثر تاریخی یک آییننامهی نظری و اجرایی مجزا تدوین شود. در نهایت میتواند اعتراض کند که این آییننامه را هم چه کسی میتواند بنویسد؟ چه کسی شایستهی نوشتن چنین آییننامهای است: مالکان؟ دینفعان؟ مرمتگر مسئول؟ ادارات ویژهی دولتی یا خصوصی؟ استادان بسیار برجستهی دانشگاهی؟ همه آنها؟ یا هیچ کدام؟
حالا باید دید که به این معترض چطور میتوان پاسخ داد! آیا باید از چماق ابن سینا استفاده کرد؟ جناب شیخ الرئیس میگفت کسی که امر آشکاری را مورد انکار قرار میدهد مثلا اصل دردآور بودن چماق را رد میکند باید با چماق او را بزنیم و بپرسیم که باز هم به دردآور بودن معتقد نیست؟ این اصل در واقع نوعی اصالتدادن به تجربه است که در تاریخ شرق خیلی هم طرفدار دارد. یعنی میتوانیم به کسی که یکی یا همهی استدلالهای فوق را مطرح میکند بگوییم که مزایای تعریف منشورهای مرمت و بهویژه منشورهای ملی مرمت چه بوده است. میتوانیم او را با تجارب مرمت قبل و بعد از نوشتهشدن منشور ملی ایتالیا و همچنین منشور آتن و منشور ونیز آشنا کنیم و بخواهیم که به کتاب یوکیلهتو هم مراجعه کند.
اما آیا این رویکرد همواره پاسخگو است؟ خیر. چون طرف مقابل ما میتواند به رخدادهایی مثل جنگ بینالملل دوم و بازسازیهای گسترده و رویکردهای ویژهی مرمت بعد از آن اشاره کند و یا ما را به آخرین فصل کتاب یوکیلهتو ارجاع دهد تا ببینیم که سمت و سوی حفاظت به همان اندازه که به سمت نوعی همدلی در دریافت نظری و چارچوبهای قانونی و نظریهپردازان بزرگ رفته، به همان اندازه هم به سمت پراکندگی، آشفتگی و استقبال از بی نظمی پیش میرود.
بویی تو (راست) و برندی (چپ) به ترتیب به عنوان پدران منشور ملی مرمت مرمت ایتالیا و منشور بینالمللی ونیز شناخته میشوند. میتوان پرسید که آیا این منشورها اقدامات مرمتی را بیش از حد به آرای آنها محدود نکرده است؟
در جدال با چنین مدعی بیپروایی کار به سادگی پیش نخواهد رفت. توصیهی نگارنده این است که چند محور زیر را برای بحث باز کنیم و مباحثه را در این مسیرها به جریان بیاندازیم:
- عنوان شود که مرمت و حفاظت همیشه به نتیجهی خوبی منتج نمیشود و در بسیاری از موارد یک مرمت اشتباه بیشتر از غفلت محض خطرناک بوده است. بنابراین باید راهی برای نقد و گفتگو در مورد کیفیت مرمتها وجود داشته باشد. بسیاری از اقدامات مرمتی به بودجهی هنگفتی نیازمند هستند، معیار تشخیص درستی اختصاصدادن بودجه به یک برنامهی مرمتی چیست؟ آیا صرفا باید برنامه را به جمعی از افراد نشان داد و یا اینکه باید آن افراد برای رد و یا تایید طرح دلایلی هم بیاورند که یکی از آنها میتواند عدم انطباق طرح با یک چارچوب و دستگاه از پیش موجود باشد؟
- در مواردی ولو موارد اندک، نمیتوان از حسن نیت مرمتگر (مسئول حفاظت از اثر) مطمئن بود و بنابراین باید چارچوبی را برای رعایت حداقلهای لازم برای حفاظت درست از اثر که احتمالا با مفاهیم بنیادی نظیر اصالت و یکپارچگی همراه میشود و برای سنجش آنها متر و معیارهایی را تعریف میکند به او معرفی کرد و متذکر شد که برنامهی پیشنهادی او و روند اجرای آن با این معیارها و این اصول مورد بررسی مستمر قرار خواهد گرفت.
- در بسیاری از موارد یک اثر تاریخی در عین داشتن استقلال فردی، دارای رابطهی تنگاتنگ با آثار دیگر است که از نظر محل نگهداری و نمایش یا مفهومی یا جنسیت یا شیوهی آفرینش و غیره با آنها دارای اشتراک است. در این حالت شیوهی حفاظت این آثار به طور جدی بر این روابط اثر می گذارد و لذا وجود چارچوبی برای نگهداری و نمایش آنها ضرورت مییابد.
- دستگاههای نظری در عین اینکه میتوانند خلاقیت را محدود کنند میتوانند بستری برای انباشت تجارب و تکامل تدریجی آنها باشند. چیزی که بد است این است که یک ساختار نظری (منشور) به عنوان یک متن ازلی-ابدی تصور شود ولی اگر بتوان یک منشور را مرتباً بازبینی کرد و نتایج مثبت و منفی آن را ارزیابی و در صورت لزوم اصلاحات لازم را در آن اعمال کرد، تا حدود زیادی اعتراض وارده برطرف شده و در عوض به مفیدبودن موضوع افزوده میشود.
- حتی در کارهای هنری و خلاقهای مثل طراحی معماری هم مرسوم است که اصول کلی با توجه به نیازهای ذینفعان به طراح اعلام شود و معمولا در هیچ وضعیتی خلاقترین طراحان نیز در خلاء مطلق طراحی نمیکنند بلکه اصولی را در نظر میگیرند. مگر اینکه اثر مطلقا جنبهی کاربردی نداشته باشد یا وفاداری به هیچ موضوعی وجود نداشته باشد و هیچ ذینفعی هم غیر از هنرمند در میان نباشد که این حالات در مورد حفاظت آثار تاریخی صدق نمیکند.
نمونهای از یک تجربهی بهاصطلاح مرمت که چندی پیش در اسپانیا اتفاق افتاد نشان میدهد که آنارشی در مرمت تا کجا میتواند پیش برود. بیش از هر چیز این نکته جالب بود که همین تجربه در فضای مجازی بسیار معروف شد و ظرف هفتهی اول انتشار تصاویر آن، بیش از ۴۵ هزار نفر از این اقدام و انجامدهندهی آن حمایت کردند!
این نوع بحثها به نفع حداقلی از نظاممندی و در تقابل با بینظمی مطلق و آنارشی، میتواند تا حدودی به کنترلکردن معترضی که هر نوع نظاممندی و طرح موضوع منشور در مرمت را بیجهت میداند کمک کند. با این حال کسی که عزم جزم کرده تا مرمت را وابسته به بررسی شخصی مرمتگر بداند و به تشخیص بیقیاس او منوط کند، به سادگی از میدان بیرون نخواهد رفت. در بخش بعدی از این مرحله بحث عبور کرده و بحث را در مورد نقطهنظراتی پی میگیریم که پذیرش جمعی حداقلی از چارچوبها و دستگاه نظری در حفاظت و مرمت را برای تضمین اصالت و یکپارچگی آثار تایید میکنند. در اینجا از آن دسته از دوستان که موافق بیقاعدگی در حفاظت و مرمت و احیاناً عدم توجه به منشورها چه در سطح بینالمللی و چه ملی هستند و همچنین دوستانی که در برخورد با چنین معترضانی تجربهای داشته اند تقاضا دارم جهت شناخت بهتر ابعاد موضوع نظرات و تجارب خود را به اشتراک بگذارند.
نمونه ای دیگر از مرمتهای بیقاعدهی نقاشی که به صورت نقاشی تصاویر کارتونی روی لایههای تاریخی نقاشی مربوط به سلسلهی کینگ در چین اتفاق افتاد. این امر ناشی از سپردن کار بدون هیچ نوع سازمان تشکیلاتی و نظارت منطقی به یک پیمانکار و اعتماد به تشخیص وی بود. تفاوت این مورد با مورد مرمت نقاشی در اسپانیا در این بود که مورد اول توسط یک علاقمند بدون تخصص مرمت انجام شد اما در مورد دوم ظاهرا این کار به صورت رسمی به یک پیمانکار سپرده شده بود (لینک تصاویر بیشتر این کار).
با آرزوی شادی و بهروزی