متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.
کوکی | مدت | توضیحات |
---|---|---|
cookielawinfo-checkbox-analytics | 11 months | This cookie is set by GDPR Cookie Consent plugin. The cookie is used to store the user consent for the cookies in the category "Analytics". |
cookielawinfo-checkbox-functional | 11 months | The cookie is set by GDPR cookie consent to record the user consent for the cookies in the category "Functional". |
cookielawinfo-checkbox-necessary | 11 months | This cookie is set by GDPR Cookie Consent plugin. The cookies is used to store the user consent for the cookies in the category "Necessary". |
cookielawinfo-checkbox-others | 11 months | This cookie is set by GDPR Cookie Consent plugin. The cookie is used to store the user consent for the cookies in the category "Other. |
cookielawinfo-checkbox-performance | 11 months | This cookie is set by GDPR Cookie Consent plugin. The cookie is used to store the user consent for the cookies in the category "Performance". |
viewed_cookie_policy | 11 months | The cookie is set by the GDPR Cookie Consent plugin and is used to store whether or not user has consented to the use of cookies. It does not store any personal data. |
ممنون از بابت اطلاع رسانی جناب رحیم نیا
سلام اره همونه منم شرکت میکنم.
ممنون از توجهت حامد جان. همینطور که گفتی همفکری دو گروه باستان شناس و مرمت گر مساله مهمی است به شرط این که بین هر دو گروه درک و فهم درستی از محدوده توانایی ها، وظایف و نقش هر یک از این دو رشته در حفاظت و مرمت محوطه های باستان شناسی وجود داشته باشد.
با تشکر از مطلب شما آقای رازانی عزیز،
خواستم خواهش کنم اگر ممکنه توضیح بیشتری در مورد این پدیده بفرمائید. آیا نوع خاصی از سنگ متاثر از این پدیده است؟ به عنوان مثال تصور می کنم تشکیل این لایه روی سنگ آهک یا به طور کلی سنگ های کربناتی به علت ناپایداری احتمالی سطح سنگ امری غیر ممکن باشد.
با سلام
کلیه علاقه مندان تا تاریخ ۱۰ می(۲۰ اردیبهشت) فرصت دارند تا در صورت علاقه به شرکت با این آدرس craterre@grenoble.archi.fr مکاتبه نمایند.
جناب وحید زاده عزیز ضمن تشکر از آنچه یادداشت نموده اید مطالبی به نظر من رسید که مایلم در اینجا مطرح کنم. آنچه از متن برداشت نمودم به واقع نوعی مقایسه ضرورت و اهمیت منشورهای ملی(البته شاید دیگر نتوان در قیاس ملی به آن عنوان منشور داد)با منشور بین المللی است. اما سوال این است که اصولا چه نیازی به چنین مقایسه ای هست وقتی زمینه طرح هر یک چیز دیگریست. این قیاس به گمان من از این جهت نابجاست که شخصا نقش مکمل یا پر کننده کمبودها را برای منشورهای ملی قائلم. کمبود هایی که همه ما آن را حس میکنیم. منشورها و کنوانسیون های بین المللی از جهت ایجاد یک زبان مشترک امری اجتناب ناپذیر است اما همانطور که خود نیز قبلا اشاره فرمودید از آنجا که یک اثر تحت تاثیر اقلیم، جغرافیا، فرهنگ و مردمان یک سرزمین خلق میگردد، تلاش برای حفاظت و مرمت آنها به نحو مطلوب نیز نیازمند ملاحظات و نگارش های منطقه ای یا ملی است. گذشته از این شرایط و زیرساخت های اجرایی حفاظت و مرمت نیز در کشورهای مختلف به یک شکل نیست تا بتوان سندی جهان شمول ارائه کرد.
در قانون به معنای حقوقی نیز، یک تعریف به عنوان مصداق کلی وجود دارد اما جزئیات این مصداق را تبصره ها تعیین میکنند. اما ناگفته پیداست که در حین اجرای قانون، این تبصره های جزئی هستند که راهگشا خواهند بود. در نتیجه از قضا به گمان من در عین وابستگی به اصل، اما کاملا نیز مستقیم عمل می کنند.
تصور میکنم متن بالا به نوعی یک همپوشانی را برای منشورهای ملی یا بین المللی در نظر گرفته است. در نتیجه به کلی وجود چنین متنی در قیاس ملی بی اهمیت جلو می نماید. اما اگر فرض بگیریم که منشورهای ملی قرار است مواردی را در بر بگیرند که نه جای بحث آن در منشور بین المللی است و اصلا قابل رسیدگی در قیاس بین المللی است لذا شاید بتوان جایگاه بهتری را برای منشور ملی در نظر گرفت. به همین دلیل شاید اصلان نیازی به ترجمه این منشور برای استفاده دیگر کشور ها نباشد.
اگرچه به هیچ عنوان موافق اجرای چنان پروسه خلاقی مانند حفاظت و مرمت با معیار ها و قوانین خشک که بیشتر به کار صنعت و خط تولید اشیا، می آیند نیستم اما در عین حال نیز برای گریز از بی نظمی و کلی نگری، وجود سند، منشور، ضابطه، قانون یا هر نام دیگری که سبب ارتباط نگاه بین المللی با کارکرد ملی شود، ضروری به نظر میرسد. هرچند که محتوا، تهیه کنندگان و نحوه استفاده از آن، خود مساله دیگریست که بحثی جداگانه را طلب میکند.
در انتها امیدوارم که موضوع بحث دوست ارجمندم را به بیراهه نکشانده باشم.
جناب محمدی سفیدخانی عزیز،
ممنون از این که نظر خودتون رو مکتوب فرمودید. اتفاقا به نکته خوبی اشاره کردید که در واقع قصدم از این نوشته رسیدن به همین موضوع بود. در اینکه برخی زوایای فرهنگی جوامع قدیم می تواند در رابطه با فضاهای معماری به طور عام (ترجیح می دهم از کلمه محیط استفاده نکنم) قابل تعریف باشد بحثی نیست اما الزاما تنها راه نیست. اگر چه سابقه بررسی روابط فضاها در معماری به عنوان یک عنصر فرهنگی و تفسیر باستان شناسانه آن چندان طولانی نیست اما به هر حال تا حدود زیادی شناخته شده است. (امروزه در دسته بندیها این موضوع در حیطه
“archaeology of Buildings قرار میگیرد) آنچه تا کنون کمتر به آن پرداخته شده است اهمیت متریال مصالح به خصوص خاک در استخراج اطلاعات فرهنگی اجتماعی است. از قضا با شناخت فنی و دقیق مواد بکار رفته است که می توان به میزان دخالت آگاهانه یا غیرناآگاهانه در پروسه ساخت رسید. این موضوع نه فقط تکنیک ساخت که میزان شناخت مردمان گذشته از محیط پیرامون آنها را نیز بازگو می کند. یا به عنوان نمونه مجموعه ای از اثار معماری خاکی در یک جامعه نوسنگی هزاره ششم را در نظر بگیرید. با مطالعه ژئو ارکئولوژیکی و میکرو مورفولوگی مواد مصالح می توان به نحوه مدیریت ساز و ساز در این دوره پی برد. آیا نحوه ساخت بناها بطور گروهی و هماهنگ برنامه ریزی شده است؟ یا صرفا حاصل کار گروه های کوچک متنوع سازندگان؟ آیا کیفیت بهینه سازی مصالح از الگوی خاصی پیروی می کند؟ آیا ارتباطی بین کاربری فضاهای مختلف معماری با تکنیک ساخت آن هست یا خیر؟ مثلا چه میزان کاه در مصالح به کار رفته است؟ پاسخ به مواردی از این دست اگرچه از از طریق روش های علوم طبیعی به دست می ایند اما همواره حاوی اطلاعات ارزشمند فرهنگی نیز هستند . مثلا وجود شواهد ساز و ساز گروهی و هدفمند، می تواند نشانه وجود تقسیم کار و تخصی تر شدن مشاغل باشد. یا به عنوان نمونه استفاده بیش از اندازه از کاه در مصالح خاکی یک شهر پیش از تاریخ می تواند دلیلی بر توسعه کشاورزی در نزد این جوامع باشد. اجازه دهید مثال ملموس تری بزنم. تا مدتها تصور می شد که دلیل استفاده از خشت و خاک در آغاز یکجا نشینی، فراوانی و در دسترس بودن این ماده در اقلیم خشک منطقه هلال حاصلخیز است. در واقع طبق نگاه سنتی آنچه انسان را وادار به استفاده از خاک در معماری کرده بود نه خلاقیت که جبر بوده است. به همین دلیل به جز معدودی از منابع هیچگاه این مواد به عنوان مواد فرهنگی در نظر گرفته نشده اند. محال آنکه مطالعات ژئومورفولوگی جدید در مورد خشت و خاک در آناتولی و سوریه نشان می دهند که استفاده از خشت و خاک فقط به خاطر فراوانی خاک و عدم دسترسی به دیگر مواد نبوده بلکه حاصل استفاده آگاهانه از خواص آن است . در نتیجه خلاقیت و آگاهی عاملی برای شناخت فرهنگی جوامع قدیم می شود. شناخت این موارد اگرچه از روش های دیگری نیز مقدور است اما آنچه در بالا ذکر گردید صرفا اشاره مختصری بود برای تاکید بر تفسیر و استخراج اطلاعات فرهنگی از جوامع گذشته از بطن متریال به کار رفته در مصالح. در واقع قصد بر این بود تا از طریق پرسش مطرح شده این موضوع را که اهمیت مطالعه فنی مصالح چیزی بیش از دانستن تکنیک است، به بحث گذاشته شود. هرچند که همین تکنیک نیز خود بخشی از فرهنگ معماری جوامع گذشته است.